انجام دو نباید!
عزیزم شما از همون اول که به دنیا اومدی واسه خوابیدن تو شب اذیت میکردی. به خصوص چند شب اخیر که از ساعت 1 بیداری و تا 7 صبح فقط در حد چند دقیقه میخوابی و سریع بیدار میشی. از اونجایی هم که خوابت میاد و نمیتونی بخوابی حسابی گریه میکنی و همش باید راه ببریمت. خلاصه من و بابا رو از پا درآوردی. از اول ماه رمضان تا الان که روز 17 ماه رمضان ، فقط 4 شب خوابیدی اونم نه کامل. در عوض روزا همش خوابی و فقط واسه شیرخوردن بیدارمیشی! آخه فسقلی کی میخوای فرق شب و روز رو بفهمی ؟!!!
اما دیشب بدتر از هرشب! دیگه با راه رفتن هم ساکت نمیشدی و فقط جیغ میزدی آنقدر من و بابا رو خسته کردی که از عزیز هم کمک گرفتیم اما فایده ای نداشت و به خودمون برگشت داده شدی! خلاصه تا 7 صبح دوام آوردیم اما از خواب خبری نبود دیگه سخت ترین تصمیم رو گرفتیم و برخلاف میل همیشگیمون شما رو تو پتو گذاشتیم و تابت دادیم تا خوابیدی. اما به یه ساعت نکشید که بیدار شدی و باز دوباره گریه و نق نق. دیگه هرسه مون( من و شما و بابا) هلاک بودیم و از طرفی چون سعی در مکیدن دستت داشتی و نمیتونستی کلافه شده بودی و این شد که تصمیم سخت دیگه رو هم گرفتیم و اونهم پستونک بود. که به راحتی گرفتی و آروم شدی و یه نیم ساعتی ساکت بودی همه جا رو نگاه میکردی ولی زود خسته شدی و درآوردی تا اینکه دیگه ساعت 10:30 صبح خوابیدی.
این بود داستان یک شب بسیار سخت واسه من و بابا و انجام دوکاری که همیشه نهی میکردیم!!!!!
اینم اولین عکس شما و پستونک