پسر گلم، ماهانپسر گلم، ماهان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
دختر نازم، پرنیاندختر نازم، پرنیان، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ماهان و پرنیان ، هدیه ناب خدا

هدیه روز پدر

  امروز عصر من تصمیم داشتم برم واسه روز پدر کتاب بخرم ، پرنیان رو به مامان جون سپردم تا مراقبش باشه اما شما رو با خودم بردم که با کتاب فروشی آشنا بشی و از طرفی دو نفری با هم یه دوری بزنیم . شما هم خیلی خوشحال شدی و استقبال کردی. قبل از اینکه وارد کتاب فروشی بشیم من به شما گفتم باید اونجا آروم و کم صحبت کنی شما هم واقعا سرافرازم کردی و اما مهمترین خاطره امروز : من داشتم تلفنی به مامان جون گفتم کهواسه آقاجون هم کتاب میخرم و بعدش وقتی داشتم دنبال کتاب مناسب میگشتم متوجه شدم شما داری با آقای فروشنده صحبت میکنی ..... ماهان : برای امیر شریعتی چی دارین؟ فروشنده : امیر شریعتی بزرگه یا کوچیک ؟ ماهان : خیلی بزر...
20 فروردين 1396

تولد یکسالگی

ماهان جونم تولدت مبارک بالاخره نوبت جشن تولدت رسید... به خاطر اینکه تو روز تولدت خیلی خسته سفر بودیم و بعدش هم شما مریض شدی، جشن تولدت به تعویق افتاد. چون شما خیلی کوچولویی و با مفهموم تولد آشنا نیستی و از طرفی هنوز زیاد به شلوغی عادت نداری و زود خسته میشی، تصمیم گرفتیم جشن تولدت رو سه نفری برگزار کنیم، ولی چون شما فعلا تنها نوه خانواده آقاجون هستی اونا هم خیلی اشتیاق داشتن که تو تولدت حضور داشته باشن، واسه همین تولدت با حضور خانواده آقاجون و دایی و عزیز برگزار شد. البته یه تولد ساده و خودمونی که محور همه توجها شما بودی و حسابی حال کردی. با اینکه تولدت ساده بود اما از چند روز قبل کلی تلاش کردم، واست تم تولد طراحی ک...
10 خرداد 1394

نوروز 94 ، اولین بهارت مبارک

اولین بهار زندگیت مبارک پسرم , امیدوارم سعادتمند و شاد صدها بهار رو ببینی گلم. بالاخره نوروز 94 از راه رسید. امسال اولین سالی بود که شما کنارمون بودی و میتونستیم لحظه سال تحویل رو 3 نفری جشن بگیریم، اما چون تحویل سال ساعت 2:15 بامداد بود دلم نیومد بیدارت کنم ، واسه همین فقط من و بابا تحویل سال بیدار بودیم. اما صبح که بیدار شدی لباسای قشنگتو پوشیدی و سه نفری عیددیدنی ها رو شروع کردیم.  سفره هفت سین رو هم عصر جمعه 29 اسفند که شما خواب بودی من و بابا فرصت رو غنیمت دونستیم و سریع آمادش کردیم و از دست شیطنتهای شما وروجک مجبور شدم امسال رو اپن بذارم. شما و تیپ نوروز 94 لباس گرمی که برات بافتم تا اگه تو بهار ه...
15 فروردين 1394

تولد مامان

دیروز تولد 25 سالگی مامان بود. تولد امسالم حال وهوای غریبی داشت آخه بعد چند سال این اولین سالی بود که بابا کنارم نبود ولی خوب عیب نداره آخه مسافر یه جای خوب بود و میتونست واسه کادوی تولدم کلی واسم دعا کنه. البته تعداد افرادی که در کنارم بودن فرقی نکرده بودن!!! چون امسال شما فرشته آسمونی کنارم بودی و من خیلی خداروشاکرم. آخه بهترین هدیه ای بودی که امسال از خدا گرفتم. خانواده گلمم که مثل هرسال شرمندم کردن و با در کنارم بودن این حس دلتنگی رو کم کردن. بابت همه چی ازشون ممنونم و خیلی دوستشون دارم. عکسای تولد هم تو ادامه مطلب:   اینم یه تولد خودمونی اما سرشار از عشق کادوها : پول از طرف مامان و بابا ، فنجان از طرف داداش...
15 آذر 1393

شش ماهه ام حسینی می شود...

علی لای لای علی لای لای بخواب گل پسرم تو کجا و باران ها لب تو چشمه ی دریا و تشنه انسان ها سفید تر زگلویت ندیده است کسی گلوی تو شده مضمون ناب دوران ها به روی دست پدر عاشقانه می خندی چه آتشی زده این صحنه در دل و جانها چه کینه ای است که این قوم زیر سر دارد جمل گذشت ولی رد پای شیطان ها... حدود شرعی صید و شکار معلوم است چقدر تیر بزرگ است نا مسلمان ها  هاجر و رد خنجر، رباب و حنجر تو چه فصل مشترکی داشت عید قربان ها ...
9 آبان 1393

عقيقه كردن

ماهان عزیزم ، بالاخره قسمت شد و شما رو درست تو روز آخر ٥ ماهگيت يعني ٣٠ مهر عقيقه كرديم تا هم سنت پسنديده اي رو كه خيلي از بزرگان دين به اون توصيه كردن رو بجا بياريم و هم از خدا بخوايم شما رو از خطرات و بلاها محافظت كنه. دو روز بعد حدود ٢٠٠ نفر مهمون دعوت كرديم واسه شام چلوكباب كوبيده سفارش دادیم. روز بعد هم غذاهاي اضافه رو ظرف كرديم بين تعدادی مستحق تقسيم كرديم.  البته همزمان با شما خاله جون رو هم عقیقه کردند. خداروشكر مراسم هم به خوبي برگزار شد. شما هم من رو زیاد اذیت نکردی آخه طبق میلت رفتار میشد و همش بغل بقیه بودی. البته چون ظهر هم مراسم عقیقه سجاد پسر دختر عموی مامان دعوت بودیم و شب هم مهمونی خودمون بود، از بس از این بغل ...
3 آبان 1393

تولد آقا امام رضا(ع)

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ...   اومـــدم.. تـــا بـبـیـنـم لـحـظـه عـاشـق شـدنـو بـه دلـم افـتـاده بـود صـدا زدیـن آقـا مـنـو دل تـنـهـامـو آوردم بـا یـه دنـیـا دلـخـوشـی کـمـتـر از آهـو کـه نـیـسـتـم ..... مــــیــــشــه ضـــــــــامــــــنــــــم بــشــی   یا ضامن آهو ، من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست !     پسرگلم وقتي كه هنوز به دنيا نيومده بودي و واسه شنيدن صداي قلب كوچولوت رفته بودم سونوگرافي، نذر كرده بودم اگه سال ديگه سالم كنارم باشي، شب تولد امام رضا(ع) اطراف حرم شيريني پخش كنم ، كه خداروشكر نذرم قبول شد واسه همين امسال شب ميلاد آقا با عزيز و عمه ، آق...
17 شهريور 1393

تولد بابا

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که میتوان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست.   میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه  تولدت را شکر میگویم. پسر گلم از روزی که با بابا  آشنا شدم و ازدواج کردم 5 شهریور رفت تو قسمت بهترین روزهای زندگیم آخه تو این روز بابا پا به این دنیا گذاشته. امسال هم که با حضور تو پرشورتر بود آخه سال قبل به بابا گفته بودم انشالله سال آینده یه کوچولو کنارمون باشه که خداروشکر خدا خواست و این وعده من رو محقق کرد!  از اونجایی که واسه سالگرد ازدواج تمام برنامه ریزی هام رو خراب کردی چند روز قبل تولد شروع کردم به کیک درست کر...
9 شهريور 1393

ششمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند         زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ                     زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز                              زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز                                                             عزیز لحظه های ناب زندگیم سالگرد ازدواجمان مبارک &nb...
26 مرداد 1393
1