پسر گلم، ماهانپسر گلم، ماهان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
دختر نازم، پرنیاندختر نازم، پرنیان، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ماهان و پرنیان ، هدیه ناب خدا

یک سالگیت مبارک

1394/2/30 22:25
نویسنده : مامان
559 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان تولدت مبارک، نفس مامان خیلی خوشحالم که خدا تو رو بهمون هدیه کرد، خدایا شکر...

باورم نمیشه امروز یک سال از روز تولد تو می گذره, از یکی از شیرین ترین و خاص ترین روزهای عمرم! از اون لحظه ای که صدای گریه ات رو برای اولین بار شنیدم و به اصرار خودم گذاشتنت تو بغلم و بی اغراق حس کردم یه تکه از بهشت خدا اومده تو آغوشم. از اون روز بارها و بارها خدای مهربونم رو به خاطر این هدیه بی نظیرش شکر کردم و می دونم که هرگز نمی تونم از عهده شکر کامل این نعمتش بربیام.
یکساله که تو کنارمونی، یکساله که ما با خنده تو خندیدیم، با گریت غم به دلمون اومد، موقع مریضی از خدا میخواستیم کاش ما به جای تو مریض بودیم، چه شبایی که بیدار موندیم چون تو خوابت نمیبرد، دستتو گرفتیم تا از زمین بلندشی، کودک شدیم تا همبازی داشته باشی و... ، روزای شیرین در کنار تو بودن به سرعت سپری شد و الان پسر کوچولوی ما یکساله شده و به قول عمه مریم "ماهانمون هم سن وسال دار شد"

پسرم لحظه به لحظه این ماه برام یادآور خاطرات شیرین پارسال بود، روزا و شبای سختی که همش با انتظار دیدن و در آغوش گرفتن تو سپری میشد. هرشب به این امید که فردا تو کنارم باشی میخوابیدم و الان یکساله که من و تو حتی یکشب بدون هم نخوابیدیم.

 با اینکه دیروز تازه از سفر برگشتیم و همه خیلی خسته بودیم، ولی من امروز از صبح لحظه به لحظه خاطرات پارسال رو مرور میکردم، لحظه شیرین تولد تو ، که به جرات میتونم بگم ناب ترین لحظه زندگیم بود، لحظه ای که تو رو با تمام وجود در آغوش گرفتم و خدا رو شکر کردم که سلامت هستی....
اون روز بهترين روز زندگيم بود اون روز عظمت خدا رو با تمام وجود حس كردم و اون شب كه از فرط خوشحالي نميخواستم بخوابم چه شب زيبايي بود!

پسرم عشقم نفسم تولدت رو تبريك ميگم. اينو بدون بيشتر از جونم دوستت دارم و براي خوشبخت شدنت و در آسايش زندگي كردنت تمام سعي خودم رو ميكنم. هر روز صبح با تمام وجود از خدا ميخوام به سلامت بزرگ شي و در سلامتي كامل زندگي كني ... همين براي من يك دنياست.

ادامه مطلب مخصوص کارای این ماهت :

روز پدر و آرامگاه خواجه ربیع؛ کلی ذوق کردی و راه رفتی

با اینکه جلوی گلدونا پشتی گذاشتم بازم از دستت در امان نیستن

 

عزیز دلم در واپسین روزای یکسالگیت بدون کمک میتونی از زمین بلند شی و با تسلط راه بری

با شنیدن کوچکترین ریتمی سریع دست میزنی و حرکات موزون نشون میدی و خیلی قشنگ با دستات نای نای میکنیتشویق 

حرکاتی که با دستات انجام میدی و ما بعضی اوقات پشت سرهم میگیمو تو تفاوتش رو کاملا میفهمی و درست نشون میدی : بای بای کردن، بیا بیا کردن، نای نای، دست زدن و تموم شد.

 گل یا پوچ بازی میکنی البته فقط حدس میزنی و هنوز نمیتونی خودت مخفی کنی

هرچیزی رو که دوست داری میگی : به به

وقتی بهت میگیم ببعی میگه، شما میگی : ب ب

حسابی دردری شدی و دوست داری همش ببرمت بیرون

وقتی گوشی لمسی یا تبلت دستت میگیری قشنگ انگشتت رو روش حرکت میدی انگار که واقعا داری کار میکنی باهاش، گوشی دکمه دار هم دکمه هاش رو فشار میدی 

کنترل تلویزیون خونه آقاجون که دیگه از دستت آسایش نداره آخه وقتی برمیداریش یه نگاهش میکنی بعد میندازی زمین تا در قسمت باطریش جدا بشه بعد دوباره میندازی زمین تا باطریهاش درآد ، اونوقت برمیداری سعی میکنی ببندیش، با گوشی مامان جون هم همینکارو میکنی که الان همه کنترلا از دست تو چسب خوردن

ماشالله خیلی شیطون و بلا شدی یه لحظه آروم نیستی یه روز نشوندمت رو میز کامپیوتر، که چه اشتباهی کردم!!!  از اون روز به بعد دیگه دوست داری بشینی اونجا و حسابی شلوغ کاری کنی، کلید چراغهای رو خاموش روشن کنی ، به ماوس و کیبورد دست بزنی خلاصه اگه نذارمت هم کلی گریه میکنی دیگه مجبورم وقتی خوابی بشینم پای کامپیوتر

7 تا دندون داری 4 تا بالا و 3 تا پایین

خیلی دوست داشتم واست تولد بگیرم اما چون تازه از سفر برگشتیم و خیلی خسته ایم از طرفی هم شما سرماخوردی وبیحال هستی فعلا خبری از تولد و واکسن یکسالگیت نیست فقط میتونم بگم تولدت مبارک 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی
22 شهریور 94 21:49
خدا براتون حفظش کنه این گل پسره نانازو