4 ماهگیت مبارک
ماهان عزیزم، امروز 4 ماه از روزی که برای اولین بار درآغوشت گرفتم میگذره، و من هر روز خدارو شاکرم که تو رو به ما هدیه کرد.
عزیزم تو این ماه از زندگیت:
اولین سفر رو تجربه کردی و خدارو شکر همسفر خوبی بودی.
93/6/26 واسه اولین بار از حالت طاق باز به دمر غلت زدی ، تبریک میگم پسرماما هنوز دستت زیرت گیر میکنه و من باید کمکت کنم تا دستتو در بیاری.(تا به حال خودت میذارمت غلت میزنی و با إإإإإإإ گفتنات ازم میخوای که کمکت کنم تا دستتو در آری)
همش باید یه چیزی تو دهانت باشه، حالا اگه چیزی به دستت برسه که عالیه درغیراینصورت دستتو میکنی تو دهنت.
وقتی جلوی آینه میبرمت به عکس خودت نگاه میکنی و میخندی و بعد به حالت خجالت سرتو برمیگردونی.
وقتی خیلی سرحالی و داری بازی میکنی، مثلا میخوای حرف بزنی یا آواز بخونی خلاصه از خودت صدا درمیاری و ریتم آهنگین به صدات میدی. (یه روز تو مسیر برگشت از سفر تو جاده گلستان من نشستم پشت فرمون تا بابا استراحت کنه ، اما شما اینقدر به قول خودمون با صدای بلند حرف زدی که نه بابا تونست بخوابه نه من میتونستم با حواس جمع رانندگی کنم! قربون صدای دلنشینت بشم)
یاد گرفتی که انگشت شصت یا اشارت رو تو دهنت میکنی...وقتی هم گریه میکنی یا بیقراری انگشتاتو میخوری و آروم میشی.
خوش خنده مامان ، تو هر حالتی باشی تا ادای عطسه کردن در میاریم میخندی واسه همینم میشه ازت عکسای درحال خنده گرفت.
ماشالله اینقدر قوی شدی که اصلا نمیخوای یه جا آروم دراز بکشی، همش باید طوری بگیرمت که روی پاهات وایسی و برپا باشی. گاهی اوقات هم که دراز کشی چنان سر و گردن و کتف قویت رو از زمین میکنی که انگار میخوای درازو نشست بری!!! با اینکارت میخوای بگی که بلندت کنم.
اینم از طرز خوابیدنت! اگرچه تو نوزادیت هرکارت میکردیم که به پهلو بخوابی سریع برمیگشتی طاق باز میخوابیدی ، اما الان عاشق اینی که اینجوری بخوابی.
این عکستم حاکی از اینه که دوست نداری یه جا بند شی!