واکسن چهارماهگی
صبح روز 31 شهریور ماه با بابا رفتیم مرکز بهداشت محله که واکسن 4 ماهگیت رو بزنیم اما گفت واکسیناتور رفته و اگه دوست دارین به عنوان مهمان برین مرکز دیگه، ماهم واسه اینکه دیر نشه قبول کردیم . اینبار یه دونه واکسن بود و یه قطره خوراکی، اول وزنت کردن تا مشخص بشه باید چند قطره استامینوفن بخوری، ماشالله 7500 گرم بودی، بیخود نیست من از کت و کول افتادم از بس بغلت کردم! قربونت بشم نمیدونی چه حالی میکنم وقتی میبینم رشدت خوبه، خلاصه رو تخت درازت کردیم که آماده واکسن بشی ، اول قطره رو دادن، که زیاد واکنش نشون ندادی، بعد بابا پاهاتو گرفت در حال خندیدن به بابا بودی که یهو سوزنو فرو کردن، بلند شدن صدای جیغت همانا و ریش ریش شدن دل منم همانا! سریع بغلت کردم نازتو کشیدم و اومدیم تو ماشین و بهت شیر دادم، فدات بشم چندباری هم در حین شیرخوردن میخواستی گریه کنی که باز نازتو میکشیدمو آروم میشدی.
تا اومدیم خونه بلافاصله قطره استامینوفنت رو دادم و تا دو روز دربست در خدمتت بودم. البته بعدازظهر مامان جون و خاله جونت اومدن کمکم تا زیاد خسته نشم. شبش خیلی تب کردی و تا ساعت 4 صبح یا تو بغلم خواب بودی یا رات میبردم، تا اینکه از ساعت 4 تبت کمتر شد تونستیم هردومون بخوابیم. اما این دو روز رو خیلی بیحال بودی اصلا حال بازی و خندیدن نداشتی. قربونت بشم نمیدونی چقدر حالم دگرگون میشه وقتی میبینم حالت خوب نیست.
خلاصه پروسه واکسن 4 ماهگیتم خداروشکر به اتمام رسید.