هفت ماهگیت مبارک
عزیز دلم از اونجاکه نیمه بیشتر از این ماه از زندگیتو خونه آفاجون بودیم بیشتر عکسات رو اونجا گرفتم.
چون بابا نبود و منم باید واسش از تو و کارات تعریف میکردم ، نمیدونم کارای جدیدی که تو این مدت انجام دادی به چشم من زیاد بود یا واقعا اینجوری بود!!!!
خلاصه برات بگم که چند روز قبل رفتن بابا یعنی اوایل هفت ماهگیت تونستی چهار دست و پا کنی و البته مرحله سینه خیز رو جهش زدی و اصلا سینه خیز نرفتی.
چند روز بعد طی ممارست زیاد خیلی خوب و راحت چهار دست و پا میرفتی از اونموقع دیگه به محض پهن شدن سفره یا چای خوردن و ... خیلی سریع خودتو میرسوندی و ما باید همش مراقبت میبودیم.
یه چند روز بود که خیلی قشنگ زبونتو میاوردی بیرون اینم عکس شیرین کاریت
یکی دو هفته بعد از همون حالت چهار دست و پا کم کم نصف و نیمه و به کمک یه دستت نشستی تا اینکه خودت تونستی بدون هیچ کمک و محافظی بشینی (مرحبا به پسرم که خودت کم کم مراحل رشدتو به پیش میری)
تازه یاد گرفتی از جایی بگیری و کمی بلند شی اینم تلاش آقا ماهان برای رو پا ایستادن.
اولین دندونتم که شش ماه و نیم بودی درآوردی.
از اواسط این ماه سوپ رو هم به غذای کمکیت اضافه کردم که نسبت به فرنی بیشتر دوست داری.
بقیه عکساتم در ادامه مطلب!!!!
شما بعد از پیشواز از بابا البته با لباسی که مامان برات بافته
و اینم ست زمستونی که برات بافتم و واقعا قشنگ شد (البته اینو من نمیگم بقیه گفتن!!!!)
ماهان و سرک کشیدن به همه جا
یک روز تعطیل همراه با عمو قدیر (دوست بابا) و خانومش (البته آخرشم اضافه شدن دایی و زندایی)