10 روز اول زندگی...
روز دوم که میرفتیم خونه، اولین جایی که رفتی پابوسی آقا امام رضا(ع) بود و اولین اذان رو خادم آقا برات زمزمه کرد ، انشالله امام رضا(ع) همه عمر ضامنت باشه.
10 روز اول کمی سخت گذشت هم به خاطر بی تجربگی مامان وبابا و هم کوچولو بودن شما
یه خورده موقع شیر خوردن اذیت میکردی اما من از این که شیر میخوردی لذت میبردم و از نگاه کردنت سیر نمیشدم
بیشتر مواقع خواب بودی و خواب سنگینی هم داشتی آخه از یه سفر سخت اومده بودی
قربون پاهای کوچولوت بشم
همه عاشق این خنده هاتن که بلافاصله بعد از اینکه خوابت میبره روی لبای قشنگت نقش میبنده
بند نافت هم روز نهم به سلامتی افتاد و رفتیم حموم و این هم شما بعد از یه حموم گرم، آنقدر خسته بودی که حتی نتونستی شیر بخوری !
در 4 روزگی آزمایش تیروئید (خون کف پا) گرفتن که خداروشکر مشکلی نداشتی . خدارو شکر بیماری زردی هم نگرفتی.
این اولین مهمونی هست که رفتی خونه آقاجون و مامان جون در 11 روزگی